دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گل و گار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن ،دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیرفرزانه من بانگ برآورد که این حرف نت، دل که تنگ است برو خانه دوست.
شانه اش جایگه گریه تو،سخنش راه گشا،بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست
دل که تنگ است برو خانه دوست خانه اش خانه توست.
باز گفتم خانه دوست کجاست؟
گفت پیداش کن ،آنجا پر از مهر و صفاست
صبح امروز کسی گفت به من: تو چقدر تنهایی !
گفتمش در پاسخ:تو چقدر حساسی ؛تن من گر تنهاست،
دل من با دلهاست،دوستانی دارم،بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من،،قلبشان منزل من.!
صافى آب مرا یاد تو انداخت، رفیق!
تو دلت سبز،لبت سرخ،چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ،تنت گرم،
دعایت با من!روزهایت پى هم خوش باشد.
درباره این سایت